-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 اسفندماه سال 1388 21:54
سلام به دوستان عزیزم امیدوارم همتون خوب باشید . توی نوشته ی قبلیم دو بیت شعر نوشته بودم که البته مال خودم نبود ... اما اشتباه کردم که عنوان نکردم... یکی از دوستان لطف کردن و فکر کردن که بنده سرقت ادبی کردم ... اما خوب اینطور نیست ... از این به بعد حتما عنوان میکنم اگر شعری مال من نبود ...
-
ای عشق...
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 19:48
ای عشق مدد کن که به سامان برسیم چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم یا من برسم به یار یا یار به من یا هر دو بمیریم و به پایان برسیم
-
عشق من
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 18:36
دلم با موج اشکی در نبرد است بیا آخر دلم در اوج درد است بهارم باش با من تا ببینی که مهمان درختم برگ زرد است برای دیدنت هرجا که باشم به دنبال تو چشمم دوره گرد است چه جای صحبت از امروز و فرداست که اصل زندگی هم بی تو طرد است نظیر عشق من در هیچ جا نیست که این گوهر به دنیا فرد فرد است پس از دل آنچه من دادم به دستت کمی شعر...
-
امتحان
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 10:20
بعضی وقتا بعضی ها ادعا میکنن که تورو خیلی دوست دارن ... خودشون برای اینکه دوست داشتن تو بهشون ثابت بشه هزار بار تورو امتحان میکنن ... اگه تو از این امتحانات سربلند بیرون بیای اون وقت لایق دوست داشتن میشی ... حالا نوبت امتحان اوناست ... وای از یه امتحان سرشکسته بیرون اومده ... حالا چی کار میخوای بکنی... انگار دنیا روی...
-
تنهایی
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1388 12:19
یک غم و صد تنهایی ... دلم نمی سوزد ... به یاد آن روزها وشبهایی که برایت شعر می سرودم . به یاد آن شبهایی که ستاره ای پیدا کردم و نام تو را بر آن گذاشتم . باز نگاهم به آسمان خیره شد و نام تورا صدا زدم اما هیچگاه صدایی از تو نیامد . بمان ، بمان همان جایی که خنده هایت بهاری اند و اشکهایت پاییزی و من اینجا در گذشته ی تو...
-
خوشحال شدم
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 12:01
خیلی خوشحال شدم آخه بالاخره دو دوست عزیز به وبلاگ منم سر زدن البته تازه تاسیس نمیشه خورده گرفت ... امروز روحیه م خوبه ... هوا هم خوبه ... الان آفتاب در اومده ... جون میده بری شمال ... راستی یادم نبود یکی از دوستام پدرش فوت کرده باید بریم ختم ... خدا رحمتش کنه ... بازم مرسی از دوستانی که به من سر میزنن ... هر کسی...
-
نفس
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 11:02
نفسهایم بوی تورا گرفته اند نازنین ، بس که تورا به نام خوانده ام ، بس که تورا در وجود خویش کاویده ام و بس که در دل شبهای بی ستاره ام نام تورا فریاد کرده ام . هیچ طنین صدای مرا شنیده ای ؟ طنین فریادهایی که در دل شب تورا می خواند؟ طنین گامهایی که به سوی تو می آیند چه؟ یا شنیده ای و باور نکرده ای ؟ باور کرده ای دمی که با...
-
بی تو
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 09:53
کمی به خستگی من فکر کن . ببین چشمه ی چشمانم پشت پرده ی چشمان تو خشکیده است . روزی را در نظر بیاور که آلاله ها بر سر مزارم خشکیده است و اثری از باران عشق تو نیست تا جان بگیرد . می نویسم تا شاید دلت کمی هم به حال غریبی و اژه های من بسوزد . وقتی میبینی در انتهای یک غزل از فصل جدایی برای تو عاشقانه می گریم ، آن وقت گه گاه...
-
دلتنگی
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1388 15:50
امروز خیلی بی حوصله هستم ... نمیدونم چمه ... شاید دلم تنگ شده ... برای روزایی که دیگه هیچوقت تکرار نمیشه ... روزای خوب مدرسه ... دانشگاه ... ... دلم برای دوستام تنگ شده ... مخصوصا منیره ... از دبستان تا دبیرستان و حتی تا الان با هم دوست بودیم وهستیم ... اما کمتر همدیگرو میبینیم ... ... به امید روزی که دوباره همشونو...
-
جاده
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 20:41
امشب جاده ها تو را به سفر سپرده اند و چشمان غزل خوان تو تا امتداد سپیده ادامه خواهد داشت . می خواهم پل بی انتهای شب دستان زمستانی ام را به دستت بسپارد . کسی باور نخواهد کرد گناه چشمانت را وچشمانم را پشت مه عاطفه و تردید . کسی باور نخواهد کرد سبزترین گناهمان را . بی قرارم من ، امشب آسمان را به دلم گره خواهم زد و قیافه...
-
سخن آغازین
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 20:35
آنجا که عشق فرمان می دهد محال سر تسلیم فرود می آورد سلام به همه ی دوستان صاحب وبلاگ . من شاعر نیستم به قول معروف از دور دستی بر آتش دارم . کانال ارتباطی من با رویاهام همین کلمات موزون هست که میگن اسمش شعر . پس نگاه رنجه کنید و به وبلاگ منم به مهمونی بیاید . سپاس